گاهی... دلم می خواهــــــــد فقط نباشم ! همین...

تنــــــــــــهایی تقــــــدیـــــــر من نــیست...

تــــرجــــیح مــن اســـت...!!

مهربانی را اگر قسمت کنیم ، من یقیین دارم به ما هم می رسد

آدمی گر ایستد بر بام عشق ، دست هایش تا خدا هم می رسد

اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی من و

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد 

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟

  کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم 

سخت است براي كسي كه آتش گرفته است توضيح بدهي كه .... نبايد بدود !!!!

دلم هوای چشمانت را کرده!
هوای دل دل های دو نفری را! هوای تلپاتی هایمان را!!
باران می خواهم!!
و دستانت را که پناه رویاهای خیس و نمناکم شوند...
دلتنگی هایم برایت تمامی ندارند...
به که بگویم که من بی "تو" هیچ چیز این دنیای خاکستری را نمیخواهم؟
به که بگویم که بی "تو" عقربه های ساعت هم با من لج می کنند و هی زمان می ایستد و هی زجرم می دهد...
چه کسی می فهمد حال این روزهای روزگارم را؟؟

مرا باور کن ...
همانطور که هستم... رنگ خودم !
و مرا آنگونه بخواه که ترسیم شده ام ...ساده ساده !
این دل کوچکم می شکند وقتی ...
از باورهای غلط جامه می بافی و به زور بر تنم می کنی !
آهسته فرو می ریزم ...
با صدایی بلند ...!

شنیدم داره تو قلبت یه نفر جام و می گیره/دیگه هیچکی نمی تونه جلو اشکام و بگیره

نیستی و دارم می سوزم ، گریه داره حال و روزم /نمی دونم چرا اما تو رو دوست دارم هنوزم!

بعد از تو توی دلم نیمه شبا هیچی جز غم نیست/حسرتت موند به دلم واسه غمام هیچی مرحم نیست

بایادت امشب شدم دیوونه ، بی تو غصم روی این شونه ، دیگه نمیاد صدات توی این خونه...!!!

مثل کشیدن کبریت در باد دیدنت دشوار است...

من به معجزه عشق ایمان دارم

میکشم آخرین دانه کبریتم را

هرچه باداباد...

اینقدر خودت رو نگیر … !
اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن … !
وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد …
فکر نکن که فوق العاده ای !!!
شاید اون کم توقعه …

رسیده ام به حس برگی که می داند،

باد از هر طرف که بیاید ، سرانجامش افتادن است ...

تنم به لرزه می افتد ؛
هر بار که می گویی :
"برو .... برو و به زندگیت برس" !
مگر نمی دانی که تمام زندگی من تویی ... !!!؟؟؟

جا برای منِ گنجشک زیاد است اما...
    به درختان خیابان تو عادت دارم...

بیا باهم قدم بزنیم

من در خیال تو،تو بی خیال من !....

تمام تـــو سهم منـــه

بــه کم قانـعــــم نکُـن ...

باران که می آید,پرنده که میخواند,و نسیم که می وزد
با خود میگویم حتما حال تو خوب است

که جهان این همه زیباست ♥

طعم اولیــن هم آغــوشـــــی با تو را

من حتـــی در بهشت هم نمیتــوانم تجربــــه کنم

زمیــن به کنـــــار .......

میگم خداحافظ که تو چشم تر کنی و بگی: "کجا؟ مگه دست خودته این اومدن و رفتن؟!"
که سفت بغلم کنی و بگی: "هیچ رفتنی تو کار نیست همین جا -به دلت اشاره میکنی- جاته تا همیشه"
آخر سرش محکم میگی: "شیر فهم شد؟؟!"
و من دل ضعفه بگیرم از این همه عاشقانه های محکم...♥♥

تاریــک بــاد ....! خـانـه ی مــــردی که نــمی جنـگـــــد

بـــرای زنــــــی که دوستـــش دارد

بیا و راست بگو !!

کجایِ تقدیر من ایستاده ای

که میانِ خطوطِ در هم تنیده ی پیشانی ...ام

هیچ خطی به نام ِ تو نیست ,

مـی گـــویــنــد ســـــاده ام ! مـی گــویـــنـــد تــــو مــــرا بــا
یـک جـملـه ...
یـک لـبـخـنـــد ...
بــه بــازی مـی گـیــــری !
مـی گـــویـنــــد تـــرفـنــدهـایـت ، شــیـطـنــت هــــایـت ...

و دروغ هـــایــت را نـمــی فـهـمــــم !
مـی گــویـنـــد ســــاده ام ...
امــا تـــــو ایـن را بــاور نـکــن !
مــــن فـــــقــــــط دوســـتـــت دارم ...
هـمــیــــــن !
و آنــــهــا ایــــن را نــمــی فــــهـمـنــــد ...

 

دلتنگم!دلتنگم!
برای کسی که مدتهاست،
بی آن که باشد،
هـر لحـظه،
زنـدگی اش کـرده ام!

هرگز گنجشکی را که در دست داری به امید کبوتری که در هواست رها نکن

آهـــــــای مخاطبــــــــ خاص! با تواَم!
این روزها …
یا به تو می اندیشم
یا به این می اندیشم
که چرا؟ به تو می اندیشم

پرم ازدلتنگی
خالی ام ازحرف
تشویش هجرت باران

خسته ام ازاندیشه...دلگیرم ازسوالات بی انتها
آلوده ام به روزمرگی
دورم ازعشق
بی میلم به گفتن یانگفتن
حنجره رارغبتی به فریاد نیست
تلخم...ناپاکم...مبهوتم...چرکی� �� �م ...خشمناکم
ازخودفرسنگهافاصله دارم..فاصله ای که کم نمی شود
درعذابم..درتب وتابم..درالتهابم خسته ام...خسته ام ازتکرار...ازتکرارلبخندبی ریشه!میان
این دردتا درد بعدی..
فرسوده ام..رنجورم..خسته ام..خسته ام..
کجاست بارانی ازعطوفت بی منت تا نمناکم کند..کجاست دستی تا بگیرد دستم ازروی مهر...؟
کجاست آن درکه به نور بازشود؟
کجاست باران؟
کجاست؟

آهـــــــای مخاطبــــــــ خاص! با تواَم! کمی هم ســــــــلام. باران را بوئیدی ؟ قطره ای از آن را چشیدی؟ بارش خاطرات را دیدی؟ حس گام های دونفره را شنیدی؟... این شهر با این باران های یک خط درمیان تب اش نمی خوابد! این شهر همیشه هذیان می گوید..

چندی است کوله بارم را بسته ام

خسته از نامردمی ها

می خواهم از این شهر دور و دورتر شوم