به اندازه ی تو کسی نیست که بتونه غمم و کم کنه... بدونه یه وقتایی لازمه که تنهام بذاره و ترکم کنه

کسی نیست مثل تو با صداش بخوابم و رو ابرا بیدار شم... همیشه بلد باشه چیزی بگه که تو اوج دلتنگی خوشحال شم

به اندازه ی تو کسی نیست که دستام به دستاش عادت کنن... یه جوری کنارم نشستی ، همه به آرامش من حسادت کنن

تو همــونی که صدام کرد... اسمم و به یادم آورد... من و آغوشش گرفت و

صـــــــد دفعه با من زمین خورد

کنارت چقدر حال من بهتره... از اون حالیکه این روزا میشه داشت ... اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت.... ولی دست تو توی دستم گذاشت
بگو تا کجا میشه همدست بود تو راهی که بیراهه همپای ماست؟؟
تو صبحی که تاریکتر از شبـــــــــــه..... تو این شب که کابوس رویای ماست..........
با چشمات پر کن نگاه من و... که یه عمـــــره از وهم خالی تره ... حقیقی ترین لحظه هام و ببین که از آرزو هم خیالی تره....!!!

این منم که......

آينده ام را طوري ميسازم كه گذشته ام جلويش زانو بزند...
ﻗـــﺮﺍﺭ ﻧﯿـــﺴــــﺖ ﻣــــﻦ ﻫــــﻢ ﺩﻝ ﮐﺲ ﺩﯾـــﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺴــــﻮﺯﺍﻧﻢ ..
ﺑﺮﻋـــــﮑــــﺲ!
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿــــ اﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ , ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨــتش ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ , ﺑﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ” ﺍﻭ ” ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ “ﻟﻌﻨـﺖ ” ﺑﻔـﺮﺳﺘـی...

سخن ِ عاشقانه گفتن، دليل ِ عشق نيست...عاشق كم است سخن عاشقانه فراوان !
عشق عادت نيست، عادت همه چيز را ويران می كند از جمله عظمت ِ دوست داشتن را...از شباهت به تكرار می رسيم، از تكرار به عادت، از عادت به بيهودگی، از بيهودگی به خستگی و نفرت!!

گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام،
می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
شب بروی خانه بنشینی
فکر کنی
وَ کمی هم بنویسی
گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد...!

چنــــد ســـال بعـــــد
دخـــــتـــری از تـــــــــو
عـــــاشــــــق پــســــــری
از مــــن خـــــواهــــد شــــد
.
.
فقــــط جــــان بچـــه اتـــــ
مانـــــدن را یــــادَش بـــــده....

گاهی باید کسانی را از گذشته مان فراموش کنیم
به یک دلیل ساده:
آنها به آینده مان تعلق ندارند ...

دلم تنگ شده است براي آغوشي که..
خيلي هم مطمئن نيستم ..
" مال من باشد " ...!!!

لبخند زدن خيلي راحت تره تا بخوای
به همه توضيح بدی چرا حالت خوب نيست...

این روزها میگذرد.... امــــــــا

من از این روزها نمیگذرم!!!

برایم از اتفاقی بگو که
به جای تنهایی، تنـــــــها در آغوش تو می افتد..

هراس..
یعنی‌ ... من باشم
و ... تو باشی‌
و حرفی‌
برایِ گفتن ... نباشد

می دانی..
تنها که باشی همیشه با واژه آغوش
مشکل خواهی داشت..
همیشه با پچ پچ بی کسی، جنون می گیری...