حکایت رفاقت من با تو ،
حکایت "قهوه" ایست ،
که امروز به یاد تو ... ...
تلخِ تلخ نوشیدم !
که با هر جرعه ،
... بسیار اندیشیدم ،
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
و تمام که شد ،
فهمیدم ،
باز هم قهوه می خواهم !
حتی ،
تلخِ تلخ !
از داشتن یه سری رفتارهای قشنگ ناراحت باشیبا یه سری از احساسات قشنگت بجنگیاز یه سری از فکرهای قشنگت پشیمون بشی.... آدمها باعث میشن که خودتو مجبور کنیدنبال حس های قشنگ نری ... اونقدر از حس های قشنگت ناراحت بشی که بخوای نباشن، که از بین ببریشون ، اونوقت همون آدمها یهو میان میگن :پس کو اون حس ها و فکر ها و حرفهای قشنگ ؟ امان از دست این آدمــها.....!
بعضی حرف ها رو نمیشه گفت... باید خورد...
ولی بعضی حرف ها رو نه میشه گفت... نه میشه خورد....
می مونه سر دل...!
میشه دل تنگ...!
میشه بغض...!
میشه سکوت...!
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته...
چه فرقي مي كند ساعت را به عقب بكشم وقتي حسرت هايم تكراريست.... وقتي نگاهت ديگر بر نمي گردد .... وقتي صدايت ديگر مرا نمي خواند! چه فرقي مي كند اين عقربه ها برگردد
وقتي ثانيه به ثانيه اش بي كسي ايست ... وقتي چشمان خيره ام سالها براي گذشتن همين دقايق وقت گذشته اند...!!!
آمدی پاییزم آمدی
می دانی چقدر منتظرت بودم؟ می دانی چه روزها برایت نوشتم و تو نبودی؟
من با برگ هایت غزل سرودم ، به یاد باران هایت خیس شدم
من با تو بودم و حال...
به تو سلام می کنم
سلام پاییزم...
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بگذار تا بگويم
تقدير لا
اباليست
و آدرس
honor.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.